به گزارش خبرنگار مهر، قاسم پورحسن استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی به مناسبت نوروز و آغاز سال جدید یادداشتی نوشته است که در ادامه از نظر شما میگذرد:
نوروز میراث بشری است و کهنترین جشن فرهنگی میباشد. نوروز یکی از ماندگارترین جشنها و آئینهای ایرانی است که از روزگاری کهن شروع شده و در زندگی، سرودها، رخدادهای ایرانیان بالندگی یافته و جاودانه شده و امروز بیش از هر زمانی میراث خود را ظهور میدهد. نخستین روز سال ایرانی و آغاز جشن سال نو از دوران ایران باستان است. نوروز در ایران، افغانستان، آذربایجان، عراق، تاجیکستان، قزاقستان، پاکستان، ازبکستان، ترکیه، سوریه، گرجستان، ترکمنستان، هند و قرقیزستان، آغاز سال نو فرهنگی محسوب میشود و آن را آغاز رویش طبیعت و شروع زندگی و جان میدانند.
نوروز ریشه در زبان اوستایی داشته و به صورت “ناوا سرِدا” و” نوسارد” به معنی آغاز سال نو به کار میرفت. نوروز در میان مردمان ایرانی که آغازگر جشنهای آن بودند هم به معنای آغاز سال نو و هم بر جشن در روز ششم فروردین با عنوان “روز خرداد” بکار میرفت. جشن فروردین را جشن نوروز میگفتند و نزد ایرانیان و سپس پارسیان هند، از جشنهای بزرگ و نوروز جمشیدی نامیده میشد. روز اول فروردین نزد ایرانیان، آغاز “گهنبار” یا روز اول نوروز خوانده میشد. جشن نوروز دو جنبه آئینی و میراثی داشت. در وجه آئینی همه اقوام ایرانی در جغرافیای ایران بزرگ، اعتدال بهاری یا لحظه برابری روز و شب را جشن میگرفتند لحظهای که خورشید در ابتدای برج حَمَل، از استوای زمین گذشته و برابری یا اعتدال روز و شب اتفاق میافتد. ایرانیان به این لحظه، اورمزد روز یا روز الهی میگفتند که نخستین روز سال بود. نزد ایرانیان در سدههای پیرارین، یکسال به دو فصل گرما و سرما تقسیم میشد که گرما دارای هفت فصل و سرما پنج فصل داشت. ایرانیان آغاز هر فصل را با جشن آغاز میکردند و جشن نوروز آغاز فصل گرما و شروع هفت ماه رویش و بالیدن زمین و بارآوری بود همانطور که جشن مهرگان آغاز فصل سرما بود. گاه شماری خورشید در روزگار باستان، تنها در سرزمین ایران وجود داشت و چنانچه دیگر کشورها در دورانی متاخر از آن بهره بردند برگرفته از میراث ایرانیان بود. امروزه بسیاری گاه شماری خورشیدی را کاملترین و دقیقترین گاه شمار بر میشمارند و شاید بتوان این تفکر را برترین نوع فکر درباره جهان و حیات آدمی تلقی کرد.
دشوار است زمان دقیق به کارگیری تقویم خورشیدی و جشن نوروز را روشن ساخت اما بی تردید ایرانیان از ابتدای زندگی در فلات ایران آنرا بکار برده و به مرور بر آئینهای آن افزوده یا کاسته شده و دچار تغییراتی گشته است. امروزه از دو میراث اسطورهای و تاریخی از نوروز سخن بمیان میآید. مرادم از اسطورهای معنای سلبی یا پیشاخردی نیست بلکه قصدم متون کهن ایرانی تا پیش از تدوین و تبویب آشکار تاریخی است. فردوسی در شاهنامه بدرستی از اسطوره به معنای رمزی به کار برده و تأکید دارد که:
تو این را دروغ و فسانه مدان به یکسان روش در زمانه مدان
ازو هر چه اندر خورد با خرد دگر بر ره رمز معنی برد
بنابراین میان اسطوره به مثابه امری ناراست و اسطوره به معنای رمز تفاوت بسیار وجود دارد. میراثی بشری همچون نوروز را باید به کمک خرد فهم کرد. نوروز هم رمز است، هم زندگی بخردانه است و هم رازآلود. در شاهنامه، از جمشید به عنوان بنیانگذار نوروز یاد شده و در برخی دیگر از متون کهن از کیومرث، انسان نخستین نیز سخن به میان آمده است. فردوسی با فهم اسطوره به مثابه رمز، در شاهنامه ریشههای اسطورهای نوروز را با وجه تاریخی آن در هم میآمیزد و حکایت از آن را حکایتی شگفت بر میشمارد:
چنین گفت گوینده پهلوی شگفت آیدت کاین سخن بشنوی …
نوشته من این نامه پهلوی به پیش تو آرم مگر بغنوی
یکی نامه دیدم پر از داستان سخنهای آن پر منش، راستان…
چو این نامه افتاد در دست من برافروخت این جان تاریک من …
فردوسی در حکایت از جمشید آورده است که او با تاجی بر تخت نشست، نور خورشید بر تاج زرینش، تابیدن گرفت و جهان را نور فرا گرفت، مردم به شادمانی پرداختند، آن روز را روز جمشید و روز نو نام نهادند. اما حکایت درست آن است که ایرانیان به همراه جمشید بر دیوان پیروز گشتند، دیوان گرچه نخست به معنای پلیدی بود اما به تدریج در معنای تاریکی و ظلمت، سردی و سرما، نادانی و جهل به کار رفت. روز پیروزی ایرانیان بر ظلمت و پلیدی، در نوروز رخ داد. فردوسی در شاهنامه در این باب چنین میسراید:
به جمشید بر گوهر افشاندند مر آن روز را روز نو خواندند
چنین روز فرخ از آن روزگار بمانده از آن خسروان یادگار
از حیث تاریخی، میتوان گفت مردم ایران یکتاپرست بوده و با ظهور زردشت پیامبر، یکتاپرستی تثبیت گردید. اوستا که واجد سرودهای دینی (بخصوص سرودهای هفده گانه گاثاها) و دعاها و پرستشها بود، آغاز دوره جدیدی از زندگی مردمان ایران و به تعبیر هگل آغاز دمیدن روح در حیات آدمیان بود. یسنا نخستین بخش اوستا بمعنی پرستش و نیایش و جشنها است. سرچشمه بسیاری از جشنها، عبادتها، حیات فرهنگی و فکری ایرانیان و سرودها و آئینها از زردشت سرچشمه میگیرد و اوستا نقش نیرومندی داشته است. در فروردین یشت از آغاز فصل با نام “گهنبار” سخن گفته شده است. شعرای ایرانی دوره نخست مانند فرخی و منوچهری التفات درخوری به این وجه میراث ایرانی داشتند. کوروش در سال ۵۳۸ ق. م پس از پیروزی بر حوزه شمال در لیدیا، جشن ملی اعلام کرد. از آن پس آئین نوروز با میراث پیشین زردشتی ایرانیان آمیخته شده و هر ساله جشن نوروز را برگزار میکردند و در زمان داریوش یکم این آئین در تخت جمشید برگزار شده و برخی از مهمترین ایران شناسان مانند گیرشمن معتقدند که تخت جمشید برای برگزاری آئینهای نوروز ساخته شد. در ایران باستان، جشن محدود بر نوروز نبود. ایرانیان جشنهای گوناگونی داشتند اما مهمترین جشن ایرانیان نوروز و مهرگان بود.
روز اصلی جشن نوروز همان روز ششم فروردین بود که به “خرداد روز” معروف بود. ایرانیان اعتقاد داشتند روز ششم فروزدین، نوروز بزرگ است خداوند در این روز آفرینش جهان را بپایان برد و زردشت در این روز توانست با خداوند مناجات کند. بعلاوه ایرانیان معتقد بودند که در این روز خداوند سعادت را برای آدمیان ارزانی داشت و لذا آنرا روز آرزو میخواندند. با بررسی تاریخ ایران از زمان هخامنشیان تا دوره پایانی ساسانیان، فهمیده میشود که جشن نوروز همچنان بنیادهای میراثی و فرهنگی خود را حفظ کرده بود و جنبه حکمی و میراثی آن بر وجه سیاسی و قدرت غلبه داشت گرچه در زمانه اردشیر بابکان، به سبب غلبه بر روم، آنان مجبور شدند پس از شکست از ایرانیان، برخی از آئینهای ایرانی از جمله نوروز را به رسمیت بشناسند و ملزم به رعایت یا انجام آن شوند. بیشترین آئینها و مناسک مربوط به نوروز در دوره ساسانیان شکل گرفت و به نوروز اضافه شد. در این دوره بود که ایرانیان برای فهم باروری بهتر گیاهان، برخی از غلات و حبوبات مانند گندم، جو، لوبیا و ماش را سبز میکردند و در فاصله یکماه در مییافتند که کدامیکشان، در سال محصول بهتری خواهد بود و از این رو سبزکردن سبزهها معنا یافت. روشن کردن آتش، عیدی دادن سکه و تمیز کرده خانه و آب پاشیدن در همین دوران نخست ساسانیان (فاصله ابتدای سده دوم تا پنجم م.) بر آئینها افزوده شد.
تا پیش از ظهور دولتهای ایرانی در سده سوم ه. ق.، اعراب مواجههای سلبی با آئینها و مراسم ایرانی داشته و خلافت شاید به سبب عجز در فهم بنیانهای آنها، رویکردی مخالفت آمیز و در بسیاری موارد خشونت آمیز داشته است. این رفتار نه به سبب تقابل این آئینها با آموزههای دینی بلکه عمدتاً به سبب تقابل با نگاههای عربی بود. یعنی تلقی آنان این بود که جشنهای ایرانیان علیه عرب بوده و بمنظور براندازی یا مقابله برگزار میشوند. اینکه خلیفهای همچون متوکل یا حتی معتضد با این آئینها مخالفت کرده و از برگزاری جشن نوروز در بغداد ممانعت میکنند هم نشان از گستره این میراث دارد و هم ترس خلافت را نشان میدهد و تلقی شأن از جشن ایرانی، مخالفت یا قیام و آشوب بود. با ظهور آل بویه در بخش شمالی و غربی ایران و فتح بغداد و گرایش ایرانی آنها و نیز با ورود سامانیان به بخش شرقی ایران و کوشش برای احیای زبان و فرهنگ فارسی، دوره شکوفایی مجدد میراث ایرانی آغاز شد. نه تنها شاعرانی ایرانی همچون منوچهری، رودکی و فرخی به نوروز و بازآفرینی مفاهیم مرتبط با سنت ایرانی التفات کردند بلکه از این زمان بود که قدرت اعراب و خلافت کاسته شد و ایرانیان و نیز مسلمانان در بخشهایی از قلمرو اسلامی که تحت تأثیر فرهنگ ایران بودند، به آئین نوروز توجه نشان داده و در بسیاری از این بخشها، آئین نوروز در آغاز فروردین برگزار میشد. منوچهری جشن نوروز را به تاریخ دین ورزی ایرانیان بر مبنای زردشت نسبت میدهد:
رسم بهمن گیر و از نو تازه کن بهمنجه ای درخت ملک بارت عز و بیداری تنه
اورمزد و بهمن و بهمنجه فرخ بود فرخت باد اورمزد و بهمن و بهمنجه
طبری در تاریخش از برگزاری آن حتی در بغداد خیر داده است. اما خیام، حکیم ایرانی با تدوین تقویم جلالی در دوره وزارت خواجه نظام الملک که بهترین دوران تا زمان صفویه در تاریخ ایران بعد از اسلام تلقی میشود، توانست روز نخست ماه فروردین را بر اساس گاه شماری دقیق، تثبیت نماید. تقویم امروز ایرانیان بر اساس سیر خورشید، معتبرترین تقویمی است که اندیشه ایرانی برای بشر به یادگار گذاشته است. میتوان گفت که از دوره سامانیان و آل بویه، آئین و جشن نوروز دوباره احیا شد اما در دوره صفویه بود که تبدیل به نمادی ایرانی و میراث فرهنگی ایرانیان گردید.
در دوران تاریخی، غیر ایرانیان به جای درک درست از نوروز، از آن واهمه داشته و بسیاری از حکومتها در ایران نیز در صدد حذف و مقابله آن برآمدند. بزگترین مقابله با جشن نوروز در دوران خلافت رخ داد. در سراسر دوران حکومتهای مارکسیستی در آسیای میانه، جشن نوروز جرم تلقی شده و برگزاری آن را ممنوع اعلام میکردند. مردم افغانستان و تاجیکستان در این دوران برغم فشارهای حکومت مرکزی، کما بیش آئین نوروز را بطور مخفیانه و فردی برگزار میکردند. در ترکیه نیز برگزاری جشن نوروز تا بیست سال پیش ممنوع بود. کردهای ترکیه بزرگترین حاملان میراث ایرانی نوروز بودند. دولت ترکیه به سبب تقابل با کردها، همچون خلافت دوران اسلامی، این جشنها را تهدید و آشوب میپنداشتند. گرچه در ایران در هزار سال اخیر مخالفتهای با نوروز صورت گرفته و حتی در چهل سال اخیر برخی دینداران به سبب ناآگاهی و یا افراط در دین ورزی تلاش کردند تا آئین نوروز را در تغایر با آموزههای دینی بپندارند اما این میراث ایرانی توانست به رغم تمام تهدیدها و مخالفتها، خود را گسترش داده و و در میان بشر حضور یابد. در سال ۲۰۱۰ سازمان ملل نیز اول فروردین را روز جهانی نوروز اعلام کرد. گرچه امروز تنها درسه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان جشنهای نوروز برگزار میشود اما میراث معنوی و حکمی نیاز بنیادین بشر میباشد. ریشه این میراث در تاریخ روشن و حکمت آمیز ایران است.
در پایان چند نکته را لازم است متذکر شوم:
نکته نخست:
تلقی عموم مردم با تلقی رسمی حداقل تلقی حاکم در صدا و سیما از نوروز متفاوت است. تمامی شبکههای تلویزیون و رادیو اشباع شده از حضور سیلبریتی ها است. متأسفانه شبکه ای نمیتوان سراغ گرفت که پژوهشگر میراث معنوی ایران یا استاد تاریخ و زبان ایران حضور پیدا کند و در باره اهمیت و شکوهمندی این آئین سخن بگوید. تردیدی ندارم علت نه مخالفت آگاهانه بلکه عدم فهم و عدم التفات بنیادین نسبت به این میراث است. صدا و سیما تهی از پشتوانه فکری است. زمانی مسئله ساده برنامه نود را تبدیل به بحران در سطح ملی میکنند بلاشک نه فهمی از رسانه دارند و نه از اهمیت بسط این سنت آگاهی اندکی دارند. کدام بخش از این رسانه توانست پژوهشی (بمعنای عام اعم از مکتوب یا آرشیو غیر مکتوب) درخور در باب تاریخ نوروز، جایگاه و نقش آن در تداوم فرهنگ حکمی ایرانیان، چگونگی گسترش آن در قلمروهای دیگر و متأثر ساختن فرهنگهای دیگر، بنیانهای حکمی و اندیشهای میراث نوروز، و بالاخره امکانهای این سنت در آینده فرهنگی ایران صورت دهد و بخشی از آن در برنامهها انعکاس یابد. مدتها است که صدا و سیما دیگر رسانه چندان مهمی نیست اما زمانیکه بودجه سرسام آوری را بخود اختصاص داده و بنحوی غیر معقول مانع از شکل گیری رسانههای خصوصی میشود آیا نباید در حد یک بخش اندک از یک اندیشکده در مغرب زمین در باره جشن و آئین نوروز و اهمیت میراثی آن کوشش نماید. صدا و سیما با دعوت از سیلبرتی ها که بطور کلی هیچ آگاهی از اهمیت سنن و میراث تاریخی – انسانی ایران ندارند، زمینههای هر گونه التفات به این بنیان فرهنگی را بنحو مضاعف دچار انسداد میکند. تاکید میکنم سبب این غفلت نگاه ایدئولوژیک غیر عقلانی مدیران صدا و سیما و ناآگاهی شأن از تاریخ و میراث ایران است. مردم ناگزیر به رسانههای ناچیز اما هوشمند بیرون از ایران پناه میبرند و برای نخستین بار شکوهمندی تاریخی و دیر پایی این رسم جاودان را از شاهنامه میشنوند.
نکته دوم:
فرهنگ بر هر مؤلفه ای مقدم است. این سخن درست نیست که نظام فرهنگ تابعی از نظام قدرت است. متأسفانه چنین کژفهمی در میان پژوهشگران و متفکران ما نیز رخنه کرده است. حقیقت این است که فرهنگ تنها رفتار یا ظهورات تفکر نیست. فرهنگ یک بنیان است بنیانی که اخلاق، هنر، زیست، قدرت و اجتماع را بر میسازد. فرهنگ میراث مشترک بشری است. (پورحسن، فرهنگ و جامعه ایرانی، ۱۳۹۴، ۳) در فهم فلسفی و ایرانی، فرهنگ میراثی وجودی است. فرهنگ تنها عادات سپری شده یا گذشته محض یک ملت نیست بلکه تمام هویت، سنت و تجربه زیسته و میراث بشری است. نوروز نه یک اتفاق است و نه یک مراسم و جشن تفننی. میراث ایرانی است و انعکاس دهنده حکمت و زندگی ایرانیان است. چرا رسانهها و نهادهای قدرت در ایران به این مسئله التفاتی ندارند. همه دولتهایی که کوشیدند تا میراث نوروز را از بین بیرند و به مقابله با آن بپردازند اکنون از آن به مثابه یک گوهر گرانقدر و ارزشمند مینگرند. عربها و ترکیه چه نسبتی با فارابی، ابن سینا و مولوی دارند؟ نه نسبت فکری دارند و نه قادر بر فهمی از آنان میباشند. چرا این همه از روی نادانی و توهم از فلسفه عربی سخن میگویند یا آنها را فیلسوف ترک، حکیم ترک و ادیب ترک میپندارند؟ گرچه تلقی آنان پنداری بیش نیست و در تمام هزار سال نه یک فارابی یا ابن سینا شناس حقیقی ببار آوردند و نه اساساً فهمی از مولوی و بنیانهای حکمت او ندارند. اما این میراث را غنیمت میدانند. ایران مادر این میراث است. چرا این همه غفلت و بی التفاتی؟ زمانیکه می بی نم در تمام روزهای نوروز، سیلیبرتیها همه شبکه را در تسخیر خود دارند و استاد یا محققی دعوت نمیشود دچار هراس از این ناآگاهی میشوم. وظیفه کیست این خطرات را گوشزد کند؟ چرا نوروز تبدیل به تفنن کوچک و پخش فیلمهای بی ثمر و برنامههای بی مقدار شده است؟ چنانچه امروز آگاهیهای درستی از این میراث معنوی به جامعه ندهیم فردایی وجود نخواهد داشت. از اساتید و محققان امید دارم اهمیت این میراث را در جامعه لرزان کنونی گوشزد کرده و مانع از بی خردی ها شوند.
نکته سوم:
دولت ایران نخستین خطاب این نوشته است. به رغم هزینههای بسیار در مراکز فرهنگی ایران در دنیا، عملاً یا تأثیری نداشته و یا هیچ بوده است. زمانیکه پشتوانه فکری وجود نداشته باشد قدرت چندان کارایی ندارد. چین و هند مدتهاست سرمایه گذاری هوشمندانه ای در باب میراث صورت داده و در اکثر کشورها، بخشی را در کتابخانه های ملی به فرهنگ و میراث خود اختصاص داده و هزینه درستی صورت دادند. تأثیر گذاری فرهنگی نیاز به بنیانهای فکری دارد و صرفاً یک ذوق یا اتفاق نیست. ایران بزرگترین میراث بشری را دارد اما حتی بسیاری از کشورهای آسیایی شناختی از این میراث ندارند. باید در زمانی به این همه غفلت پایان داد. گرچه مخالفت با میراث ایرانی در برهههایی از انقلاب از سوی برخی از صاحبان قدرت در این بی التفاتی بی تأثیر نبود اما دلیل اصلی نداشتن دانش از سوی مدیران، مراکز و رسانه هاست. تا زمانیکه دانش واجد ارزش نشود و متفکران قدر نبینند، میراث بر صدر نخواهد نشست. اندیشمندان ایرانی و اساتید باید بیشترین نقش را در این باب ایفا نمایند. متفکران باید به طور مداوم اهمیت و ارزش میراث معنوی ایرانی را متذکر شده و بر آن پافشاری نمایند. آینده بشر، فرهنگ مدارانه است. هر سرزمینی برخوردار از فرهنگ و تفکر نیرومند باشد در آینده دنیا و بشر سهیم بوده و نقش بنیادین خواهد داشت. جامعه بدون پشتوانه میراث و فرهنگ، سهمی در آینده بشری نخواهد داشت.
نظر شما